ارسال مطلب جدید
ویرایش

داستانی زیبا

ابوسعید را گفتند : كسى را مى ‏شناسیم كه مقام او آن چنان است كه بر روى آب راه مى ‏رود.
شیخ گفت : كار دشوارى نیست ؛ پرندگانى نیز باشند كه بر روى آب پا مى ‏نهند و راه مى ‏روند.
گفتند : فلان كس در هوا مى ‏پرد. گفت : مگسى نیز در هوا بپرد.
گفتند : فلان كس در یك لحظه ، از شهرى به شهرى مى‏ رود.
گفت : شیطان نیز در یك دم ، از شرق عالم به مغرب آن مى ‏رود.
این چنین چیزها ، چندان مهم و قیمتى نیست.
مرد آن باشد كه در میان خلق نشیند و برخیزد و بخسبد و با مردم داد و ستد كند و با آنان در آمیزد و یك لحظه از خداى غافل نباشد.

ادامه →
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 111 صفحه بعد