ارسال مطلب جدید
ویرایش

فراموش نکنید که شما استثنایی هستید

 
فراموش نکنید که شما استثنایی هستید

یک سخنران مشهور سمینارش را با در دست گرفتن بیست دلار اسکناس شروع کرد

او پرسید چه کسی این بیست دلار را می خواهد؟

دست ها بالا رفت.او گفت:من این بیست دلار را به یکی از شما می دهم

اما اول اجازه دهید کاری انجام دهم.

او اسکناسها را مچاله کرد و پرسید چه کسی هنوز این ها را می خواهد؟

باز هم دست ها بالا بودند.او جواب داد خوب. اگر این کار را کنم چه؟

او پول ها را روی زمین انداخت و با کفشهایش آنها را لگد کرد

بعد آنها را برداشت و گفت:

مچاله و کثیف هستند حالا چه کسی آنها را می خواهد؟

بازهم دستها بالا بودند

سپس گفت:

هیچ اهمیتی ندارد که من با پولها چه کردم شما هنوز هم آن ها را می خواستید

چون ارزشش کم نشد و هنوز هم بیست دلار می ارزید.

اوقات زیادی ما در زندگی رها می شویم، مچاله می شویم

و با تصمیم هایی که می گیریم و حوادثی که به سراغ ما می آیند آلوده می شویم .

و ما فکر می کنیم که بی ارزش شده ایم

اما هیچ اهمیتی ندارد که چه چیزی اتفاق افتاده یا چه چیزی اتفاق خواهد افتاد.

شما هرگز ارزش خود را از دست نمی دهید.

کثیف یا تمیز،مچاله یا چین دار

شما هنوز برای کسانی که شما را دوست دارند بسیار ارزشمند هستید.

ارزش ما در کاری که انجام می دهیم یا کسی که می شناسیم نمی آید

ارزش ما در این جمله است که:

ما که هستیم؟

هیچ وقت فراموش نکنید که شما استثنایی هستید

ادامه →

رموز نقاشی‌های ۳ بعدی خیابانی +تصاویر

 
رموز نقاشی‌های 3 بعدی خیابانی +تصاویر

نقاشی‌های خیابانی ممکن است که خیلی پرطرفدار باشند، اما فرآیند پیچیده کشیدن آن کمتر نشان داده شده است.

به گزارش روزگار نو، این تصاویر نشان می‌دهد که این هنرمندان چگونه این نقاشی‌ها را می‌کشند.

پیتر وسترینک و گروه او افرادی هستند که این نقاشی‌های خیابانی و چندین نقاشی ۳ بعدی دیگر را کشیده‌اند و دارنده رکورد جهانی گینس هستند.

 

در طی تنها چند روز، خیابانی عادی به یک حفره باستان شناسی تبدیل می‌شود؛ مجسمه‌های کشیده شده «لگو» هستند.

پس از اینکه طراحی اولیه بر روی کاغذ نهایی می‌شود، در ابتدا شبکه‌ای توری مانند بر روی خیابان توسط نخ‌ها گذاشته می‌شود.

 

طرح کلی نقاشی در ابتدا با یک گچ کشیده می‌شود و به اتمام رساندن آن، چندین ساعت وقت می‌برد.

پس از اینکه با گچ خطوط اصلی بر روی خیابان ترسیم شد، رنگ سفید بر روی خطوط گچی کشیده می‌شود تا خطوط اصلی مشخص تر شود.

 

در پایان، شبکه توری مانند برداشته می‌شود و کار بر روی قسمت‌های پایانی نقاشی شروع می‌شود.

 

 

بنیانگذار و یکی از مدیران «سیاره نقاشی خیاباتی» که این کارهای هنری را می‌کشند، پیتر وسترینک است که از سال ۲۰۰۳ در کشیدن این نقاشی‌های ۳ بعدی شرکت داشته‌اند.

  •  

ادامه →

هیچ وقت زود قضاوت نکنیم !

 قضاوت عجولانه

هیچ وقت زود قضاوت نکنیم !

زن جوانی در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود. چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند. او یک بسته بیسکوئیت نیز خرید و بر روی یک صندلی نشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد.

مردی در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه می‌خواند. وقتی که او نخستین بیسکوئیت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم یک بیسکوئیت برداشت و خورد. او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت. پیش خود فکر کرد : بهتر است ناراحت نشوم. شاید اشتباه کرده باشد.

ولی این ماجرا تکرار شد. هر بار که او یک بیسکوئیت برمی‌داشت، آن مرد هم همین کار را می‌کرد. اینکار او را حسابی عصبانی کرده بود ولی نمی‌خواست واکنشی نشان دهد. وقتی که تنها یک بیسکوئیت باقی مانده بود، پیش خود فکر کرد : حالا ببینم این مرد بی‌ادب چکار خواهد کرد؟ مرد آخرین بیسکوئیت را نصف کرد و نصفش دیگرش را خورد. این دیگه خیلی پرروئی می‌خواست! زن جوان حسابی عصبانی شده بود.

در این هنگام بلندگوی فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپیماست. آن زن کتابش را بست، چیزهایش را جمع و جور کرد و با نگاه تندی که به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه اعلام شده رفت. وقتی داخل هواپیما روی صندلی‌اش نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا عینکش را داخل ساک قرار دهد و ناگهان با کمال تعجب دید که جعبه بیسکوئیتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده!

خیلی شرمنده شد! از خودش بدش آمد … یادش رفته بود که بیسکوئیتی که خریده بود را داخل ساکش گذاشته بود. آن مرد بیسکوئیت‌هایش را با او تقسیم کرده بود، بدون آن که عصبانی و برآشفته شده باشد! در صورتی که خودش آن موقع که فکر می‌کرد آن مرد دارد از بیسکوئیت‌هایش می‌خورد خیلی عصبانی شده بود. و متاسفانه دیگر زمانی برای توضیح رفتارش و یا معذرت‌خواهی نبود.

همیشه به یاد داشته باشیم که چهار چیز است که نمی‌توان آن‌ها را دوباره بازگرداند :
۱٫ سنگ …….. پس از رها کردن!
۲٫ سخن ………… . پس از گفتن!
۳٫ موقعیت … پس از پایان یافتن!
۴٫ و زمان …….. پس از گذشتن!

ادامه →

استقلالی ها

 

 

 استقلال - الاتفاق ساعت ۱۷:۲۰

به نظر شما چندتا بزنیم خوبه ... ؟؟؟

ادامه →

داستان طنز

 چوپانی مشغول چراندن گله گوسفندان خود در یک مرغزار دورافتاده بود. ناگهان سروکله‏ی یک اتومبیل جدید کروکی از میان گرد و غبار جاده‏های خاکی پیدا می‏شود. رانندهی آن اتومبیل که یک مرد جوان با لباس شیک ، کفشهای Gucci ، عینک Ray-Ban و کراوات YSL بود، سرش را از پنجره اتومبیل بیرون آورد و پرسید: اگر من به تو بگویم که دقیقا چند راس گوسفند داری، یکی از آنها را به من خواهی داد؟

چوپان نگاهی به جوان 
تازه به دورانرسیده و نگاهی به رمهاش که به آرامی در حال چریدن بود، انداخت و با وقار خاصی جواب مثبت داد.

جوان، ماشین خود را در گوشه‏ای پارک کرد و کامپیوتر 
Notebook خود را به سرعت از ماشین بیرون آورد، آن را به یک تلفن راه دور وصل کرد، وارد صفحه‏ی NASA روی اینترنت، جایی که می‏توانست سیستم جستجوی ماهواره‏ای ( GPS ) را فعال کند، شد. منطقهی چراگاه را مشخص کرد، یک بانک اطلاعاتی با 60 صفحهی کاربرگ Excel را به وجود آورد و فرمول پیچیده‏ی عملیاتی را وارد کامپیوتر کرد.

بالاخره 150 صفحه‏ی اطلاعات خروجی سیستم را توسط یک چاپگر مینیاتوری همراهش چاپ کرد و آنگاه در حالی که آنها را به چوپان می‏داد، گفت:....
شما در اینجا دقیقا 1586 گوسفند داری.

چوپان گفت: درست است. حالا همین‏طور که قبلا توافق کردیم، می‏توانی یکی از گوسفندها را ببری.

آنگاه به نظارهی مرد جوان که مشغول انتخاب کردن و قرار دادن آن گوسفند در داخل اتومبیلش بود، پرداخت. وقتی کار انتخاب آن مرد تمام شد، چوپان رو به او کرد و گفت: اگر من دقیقا به تو بگویم که چه کاره هستی، گوسفند مرا پس خواهی داد؟

مرد جوان پاسخ داد: آری، چرا که نه!

چوپان گفت: تو یک مشاور هستی.

مرد جوان گفت: راست می‏گویی، اما به من بگو که این را از کجا حدس زدی؟

چوپان پاسخ داد: کار ساده‏ای است. بدون اینکه کسی از تو خواسته باشد، به اینجا آمدی. برای پاسخ دادن به سوالی که خود من جواب آن را از قبل می‏دانستم، مزد خواستی. مضافا، اینکه هیچ چیز راجع به کسب و کار من نمی‏دانی، چون به جای گوسفند، 
سگ مرا برداشتی

ادامه →

اس ام اس تنهایی

 

 اس ام اس تنهایی

ای تو تنها خوب دنیا ، بی تو من تنهاترینم ، با تو مثل یک ستاره بی تو من خاک زمینم.

...........

بس که در تدبیر فردا مانده ایم ، باهمیم اما چه تنها مانده ایم ، در کلاس جمع و تفریق زمان ، عاشق جمعیم و منها مانده ایم.

..............

من غم را در شب ، شب را در سکوت ، سکوت را در تنهایی و تنهایی را بخاطر فکر کردن به تو دوست دارم.

..............

من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی ، ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی.

................

ای مسافر غریبه چرا قلبمو شکستی ، رفتی و تنهام گذاشتی دل به ناباوری بستی ، حالا منتنها نشستم با نوای بی نوایی ، چه غریبم بی تو اینجا ای غریبه بی وفایی.

..................

دوست بهترین واژه در جهان است ، اما کسانی که معنی آن را نمی فهمند این واژه را بدنام کرده اند. دوست ، دشمن تنهایی یک تنهاست

..............

نفرین به اون کسایی که روی دلا پا میزارن تا که می بینن عاشقی میرن و تنهات میزارن ، نفرین به آدمایی که تو سینه ها دل ندارن ، عاشق عاشق کشین ، رحم و مروت ندارن.


 

ادامه →

ضرب المثل

 ضرب المثل هندی : احمق چون نمی تواند راه برود ، داد می زند که زمین ناهموار است.

ضرب المثل آفریقایی : احمق از تجربه خود و دانا از تجربه احمق درس می گیرد.

ضرب المثل ترانسوالی : احمق ، برای دنیا گنجی است.

ضرب المثل روسی : اجل تقویم ندارد.

ضرب المثل سوئدی : احتیاج ، انسان را مخترع و مبتکر می کند.

ضرب المثل لاتینی : احتیاج ، آخرین و بزرگترین سلاح است.

ضرب المثل بلغارستانی : احتیاج همه چیز را تغییر می دهد.

ادامه →

داستانی از زندگی یک درخت

 

داستانی از زندگی یک درخت

  داستان آموزنده ‘ زندگی درخت ‘

مردی چهار فرزند پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی فرستاد که در فاصله ای دور از خانه آنها روییده بود ،پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند. سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند .

داستان کوتاه یک درخت

پسر اول: درخت زشتی بود، خمیده و در هم پیچیده .

پسر دوم: درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن .

پسر سوم: درختی پر از شکوفه های زیبا،باشکوهترین صحنه ای بود که تابه امروز دیدم .

پسر چهارم: درخت بالغی بود پربار از میوه ها ، پر از زندگی و زایش .

مرد لبخندی زد و گفت: همه شما درست گفتید، اما هر یک از شما فقط یک فصل از زندگی درخت را دیده اید! شما نمیتوانید درباره یک درخت یا یک انسان براساس یک فصل قضاوت کنید: همه حاصل انچه هستند و لذت، شوق و عشقی که از زندگیشان برمی آید فقط در انتها نمایان میشود، وقتی همه فصلها آمده و رفته باشند!
اگر در ” زمستان” تسلیم شوید، امید شکوفایی ” بهار” ، زیبایی “تابستان” و باروری “پاییز” را از کف داده اید!
مبادا بگذاری درد و رنج یک فصل زیبایی و شادی تمام فصلهای دیگر را نابود کند!
زندگی را فقط با فصلهای دشوارش نبین
در راههای سخت پایداری کن : لحظه های بهتر بالاخره از راه میرسند . . .

ادامه →